حقیقت نامه

حقیقت و گل سرخ هر دو خار دارند (ضرب المثل اسپانیائی)

حقیقت نامه

حقیقت و گل سرخ هر دو خار دارند (ضرب المثل اسپانیائی)

ناگفته هایی در مورد عمر بن خطاب(2)

بسم الله الرحمن الرحیم

در بخش اول مقاله به بررسی سه موضوع پیرامون خلیفه ی دوم اهل سنت یعنی عمر بن خطاب پرداختیم،آن سه مورد عبارت بود از : نسب شناسی و تولد وی ، نوع اسلام آوردن وی و کودتای وی علیه خلیفه ی اول به خاطر رسیدن به قدرت.

در این بخش به سه موضوع دیگر پیرامون زندگی ایشان میپردازیم،امید است که مورد استفاده مسلمین جهان قرار گیرد و روشنگر راه اهل ایمان باشد.

4-به خلافت رسیدن عمر بن خطاب

بعد از جریان سقیفه و بیعت اجباری امیرالمومنین علی(ع) و زبیر و مقداد و سلمان و ابوذر با سقیفه ای های غاصب،ابوبکر به خلافت رسید و دو روز قبل از مرگ او(یا شاید هم حذف سیاسی او)  عمر بن خطاب را در نامه ای جانشین خود تعیین کرد و زمام خلافت را به او داد.


بله آنها که دم از اجماع و انتخاب مردم میزدند،به دیکتاتوری ترین شکل ممکن خلیفه ی پس از خود را به مانند مال پدری شان به خود دست به دست میکردند،در حالی که حجت خداوند را خانه نشین کرده بودند. سال اینجاست که اگر خداوند در روز غدیر به واسطه ی پیامبرش امام و رهبر مسلمین را تعیین نفرموده و آن را به خود مردم واگذار کرده پس چرا ابوبکر ،تعیین خلیفه ی پس از خود را به مردم و صحابه واگذار نکرد؟ آیا خلافت مسلمین تبدیل شده بود به سلطنت و دیکتاتوری؟؟

در نقلی تاریخی آمده:

ابوبکر ، عمر را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد ، از معیقیب دوسی سؤال کردند : مردم در باره انتخاب عمر چه نظری داشتند ؟

گفت : گروهی راضی و گروهی ناراضی بودند . سؤال کردند : آن‌ها که ناراضی بودند ،‌ بیشتر بود ، یا آن‌ها که راضی بودند ؟

جواب داد : آن‌ها که ناراضی بودند . (الآداب الشرعیّة ،‌ ج1 ، ص71)

حتی در تاریخ آمده که بسیاری از مردم به ابوبکر بابت انتخاب عمر به عنوان خلیفه اعتراض کردند و گفتند: چرا فردی خشن و بداخلاق را بر ما مسلط میگردانی. (المصنف ، ابن أبی شیبة ، ج8 ، ص574 - تاریخ المدینة المنوّرة ، ابن شبة النمیری ، ج2 ، ص671 - تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج30 ، ص 413 - کنز العمال ، متقی هندی ، ج5 ، ص678 - منهاج السنة ، ج6 ، ص155 ) (حتی ابن تیمیه وهابی در منهاج السنة ج6 ص155 همین قضیه را نقل میکند)


ابن حجر مکی میگوید: برخی صاحبه بر ابوبکر وارد شدند و گفتند : جواب خدا را چه خواهی داد از اینکه فردی را که از خشونت و تندی اش آگاه بودی بر ما چیره ساختی؟ (الصواعق الحرقة ، ج1 ،‌ ص254)


حتی علی(ع) نیز به ابوبکر بابت انتخاب عمر به عنوان جانشین انتقاد کردند،ابن عساکر در این باره میگوید: از عایشه روایت شده اتس که گفت : وقتی زمان مرگ ابو بکر فرا رسید ، عمر را به جانشینی خویش انتخاب کرد ؛ پس علی و طلحه به نزد او آمده و گفتند : چه کسی را انتخاب کرده ای؟ پاسخ داد عمر ؛ گفتند : پس چه پاسخی به پروردگارت خواهی داد ؟ (تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج44 ، ص 251 -  الطبقات الکبری ، محمد بن سعد ، ج3 ، ص247)


اما نکته ای که جالب و البته تاسف بار است این است که گویا همه فهمیدند که باید پس از هر خلیفه جانشینی تعیین شود و امت به حال خود رها نشود ،اما پیامبر(ص) این را نفهمیده بود (!!!)

بلی حتی قبل از مرگ عمر ، وی شورای 6 نفره را تعیین نمود و شرایطی بر آن گذاشت تا از میان آنها خلیفه ی بعدی تعیین شود. به گمان اهل سنت حتی عمر هم به فکر امت بود اما رسول الله به فکر امت نبودند و آنان را مانند گله ای بدون چوپان رها کردند.


چنانچه در تاریخ آمده: حفصه به عمر گوشزد مى‏کند که کسى را به عنوان جانشین خود معیّن کند و به دنبال آن عبداللّه فرزند عمر ، به وى مى‏گوید : اگر چوپان تو ، شتران و گوسفندان را بدون سرپرست رها کند ، به وى اعتراض خواهى کرد که چرا باعث نابودى آن‏ها گردیدى؟پس به فکر این امّت باش ! و کسى را به‏عنوان خلیفه براى آنان تعیین کن! چون رعایت حال این امّت از مراعات وضع شتران و گوسفندان لازم‏تر است. (صحیح مسلم ، ج 6 ص 5 - مسند أحمد ، ج 1 ص 47 - المصنّف لعبد الرزاق ، ج 5 ص 448)


هم‏چنین عایشه به وسیله عبد اللّه بن عمر به عمر پیام می‏دهد : امّت محمّد را بدون چوپان رها مکن وکسى را به عنوان جانشین تعیین نما ، چون واهمه آن دارم که آنان گرفتار فتنه گردند.( الامامة و السیاسة ج 1 ص 28 و 42)


حتی معاویه هم به فکر امت اسلام بود اما پیامبر به فکر امت خویش نبود. چنانکه خودش میگوید: من وحشت دارم از این که امت پیامبر را مانند گوسفندانی بدون چوپان رها سازم.  (تاریخ الطبری ، ج 4 ص 226)


نحوه ی به قدرت رسیدن عمر بن خطاب نه تنها از طریق اجماع نبود بلکه از هیچ یک از صحابه نظری خواسته نشد و شایسته سالاری هم نشد که مبادا علی بن ابی طالب(ع) خلیفه شود. البته اگر از بنده ی حقیر بپرسند میگویم اگر عمر خلیفه نمیشد جای تعجب داشت. چرا که محال بود یهود پس از آن همه سعی و تلاش و خانه نشین کردن اهل بیت پیامبر اسلام،به همین راحتی و پس از 2 سال عقب بنشیند و پروژه ی تحریف اسلام را رها کند.


5- شخصیت شناسی عمر بن خطاب

عمر بن خطاب از لحاظ شخصیتی بسیار خشن و تندخو بود، شلاق اش در میان امت شهره بود و عمر آن شلاق را با بدن بسیاری از مردم آشنا کرده بود. به ساده زیستی اهمیت فراوانی میداد و از تجمل گرایی دیگران نیز عصبانی میشد. شدت خشونت وی تا به حدی بود که حتی هنگام تعیین شدن وی به عنوان خلیفه دوم بسیاری از صحابه و مردم به آن واکنش نشان داده بودند.


در تاریخ نقل های فراوانی از رفتار خشونت آمیز عمر بن خطاب ثبت شده که برای مثال به چند نمونه ی آن اشاره میکنیم:

اولین نقل از خشونت های عمر نقلی ست که در قسمت اول مقاله ناگفته هایی در مورد عمر بن خطاب هم بدان اشاره کردیم و اینجا نیز مختصرا آن را بیان میکنیم:


عمر پس خبردار شدن از اسلام آوردن خواهر و دامادش به سمت خانه آنان حرکت کرد و وقتی به آنجا رسید گفت: این سر و صدای چیست؟ (آنان مشغول خواندن قرآن بودند) ، پاسخ دادند: چیزی جز حرف هایی که میزدیم نبود. عمر گفت : گویا شما از دینتان خارج شدید(از بت پرستی خارج شدید) دامادش گفت: اگر حق در دینی غیر از دین تو باشد چه؟ عمر به سمتش حمله کرد و او را لگد کوب کرد و وقتی خواهرش به دفاع از شوهرش پرداخت با دست بر صورتش کوبید چنانچه صورتش خونین شد. (تاریخ المدینة المنورة، ج 1، ص 348 - أنساب الأشراف، ج 3، ص 386 - الأحادیث المختارة، ج 7، ص 141 - تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 1، ص 174 - المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج 17، ص 259 )


ابن کثیر دمشقی در مورد این اتفاق میگوید: فاطمه دختر خطاب آمد تا از شوهرش دفاع کند، عمر آن چنان او را زد که سرش شکست. (البدایة والنهایة، ج 3، ص 80)


دومین نقل از خشونت های عمر نقلی ست که مربوط به کتک زدن عمر به زنی کنیز مسلمان شده است:

 ابوبکر مى‌دید که کنیز مسلمان شده از بنو مؤمل از خاندان عدى بن کعب،‌ عمر او را کتک مى‌زد تا دست از اسلام بردارد و مسلمان بودن را ترک کند (چون عمر هنوز مشرک بود) آن قدر او را زد تا خسته شد، گفت: اگر تو را کتک نمى‌زنم براى این است که خسته شده‌ام، از این جهت مرا ببخش. کنیز در پاسخ گفت: بدان که خدا نیز این گونه با تو رفتار خواهد کرد. (السیرة النبویة، ج 2، ص 161 – فضائل الصحابة نوشته ی احمد بن حنبل ج 1 ص 120 - نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 16، ص 162)


سومین نقل مربوط است به شلاق زدن عمر به برخی زنان که در حال عزاداری برای دختر پیامبر(ص) بودند،آن هم در حضور پیامبر!!! :

احمد بن حنبل میگوید: زینب دختر رسول خدا (ص) از دنیا رفت، فرمود: خداوند او را به سلف صالح عثمان بن مظعون ملحق نمود. زنان با شنیدن این سخن پیامبر (ص) گریستند، عمر با تازیانه‌اى که در دستش بود در حضور رسول خدا آغاز به کتک زدن زنان نمود که با برخورد تند پیامبر رحمت مواجه شد، حضرت تازیانه را از او گرفت و فرمود: آرام باش، تورا با این زن‌ها چکار؛ بگذار گریه کنند، سپس به زن‌ها فرمود: گریه کنید؛ ولی از ناله های شیطانی بر حزر باشید. (مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 237 - المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 210 )


ترس از عمر در بین زنان امت پیامبر(ص) به حدی بود که برخی از اسناد تاریخی نقل کرده اند که حتی زنی از ترس عمر بن خطاب جنین خود را سقط کرد !!! :

زنی ، مردان نزد وی رفت و آمد میکردند(علتش نامعلوم است) عمر آن زن را احضار کرد،زن گفت: وای بر من، مرا با عمر چکار؟ هنگامی که می آمد ،درد زایمان او را گرفت و او را برای زایمان به خانه ای بردند اما کودک پس از دنیا آمدن دو بار فریاد زد و مرد. (المصنف، ج 9، ص 458)


نقل چهارم ، ادرار کردن زنی از ترس عمر به خودش است (!!!) :

عمر در بین صف‌هاى بانوان عبور مى‌کرد، بوى خوشى از یکى از خانم‌ها به مشامش رسید، گفت: اگر مى‌دانستم که کدام زن خودش را خوشبو کرده است با وى چنین و چنان مى‌کردم، شما زنان باید خودتان را براى همسرتان خوشبو کنید و هنگام بیرون آمدن ازمنزل لباس‌هاى کهنه بپوشید.


راوى مى‌گوید: شنیدم زنى که خود را خوشبو کرده بود، از ترس خودش را نجس کرده بود.( المصنف، ج 4، ص 374، ح 8117)


نقل پنجم ، تازیانه زدن عمر به زنانی ست که در خانه ی یکی از زنان پیامبر جمع شده بودند و برای پیامبر عزاداری میکردند :

زمانى که خالد بن ولید (در زمان خلافت عمر) از دنیا رفت، زنان در خانه میمونه همسر رسول خدا (ص) گردآمدند و بر وى گریه مى‌کردند، عمر تازیانه به دست همراه ابن عباس از راه رسید و خطاب به ابن عباس گفت: یا عبدالله! بر امّ‌المؤمنین میمونه وارد شو و او را امر کن حجاب بپوشد و بگو زنانى که در خانه جمع شده‌اند نزد من بیایند. ابن عباس مى‌گوید: زنان خارج شدند و عمر آن‌ها را با تازیانه مى‌زد، همین‌طور که عمر زنان را مى‌زد، پوشش یکى از زنان افتاد، به عمر گفتند: پوشش از سرش افتاد عمر گفت: شما را با او چکار؟ (پس از این گریه ها) او احترامى ندارد. (المصنف، ج 3، ص 557، ح6681)


نقل ششم،نقل کتک زدن عمر به فرزندش است آن هم به خاطر پوشیدن لباسی زیبا :

از عکرمه بن خالد نقل شده است که گفت: پسر عمر نزد پدرش رفت؛ در حالى که لباس زیبا و خوبى پوشیده بود، عمر آن قدر او را با تازیانه زد تا به گریه افتاد، حفصه گفت: او که کار بدى نکرده، چرا او را کتک مى‌زنى؟ عمر گفت: احساس کردم که از پوشیدن لباس دچار غرور شده است، خواستم غرورش را بشکنم.( الجامع، ج 10، ص 416 - المصنف، ج 10، ص 416 - تاریخ الخلفاء، ج 1، ص 142)


نقل هفتم: ادامه کتک کاری های جناب عمر:

از اشعث بن قیس نقل شده است که گفت: شبى مهمان عمر بودم، نیمه‌هاى شب عمر از جایش حرکت میکرد و زنش را کتک مى‌زد(!!!) بین آن دو قرار گرفته و مانع شدم. هنگامى که عمر به رختخوابش برگشت، گفت: اى اشعث! سخنى از من بشنو که از رسول خدا (ص) شنیده‌ام: کسى که همسرش را مى‌زند از وى نمى‌پرسند که چرا او را کتک زدى؟ و همیشه پس از خواندن نماز وتر بخواب؛ ولى سومى را فراموش کردم.( سنن ابن ماجه، ج 1، ص639  ح1986)


نقل هشتم: عمر کنیزان با حجاب را کتک میزد:

عمر،‌ هر وقت کنیزى را مى‌دید که روسرى بر سر دارد، او را با تازیانه مى‌زد و مى‌گفت: اى کثیف بد بود! روسرى را از سرت بردار، آیا مى‌خواهى به زنان آزاده خودت را همانند کنى؟ (حاشیة رد المختار على الدر المختار شرح تنویر الأبصار فقه أبو حنیفة، ج 6، ص 367)


نقل های تاریخی از تند خویی و کتک کاری و شلاق زنی های عمر بن خطاب بسیار است و ما به همین ها بسنده میکنیم.

در باب شخصیت وی مطالب دیگری را باید اشاره کنیم:

عمر شخصی ناسیونالیست بود و نژاد غیر عرب را بد میپنداشت،اجازه نمیداد زنان عرب با مردان فارس ازدواج کنند،فارس ها پیش نماز شوند ،آموختن زبان فارسی را نهی میکرد و... (محاضرات الادباء ج3ص208- الایضاح ص280و286 - اقتضاء الصراط المستقیم، ص162)


گمان میکنم کافی ست و تا همین حد هم برای شناخت شخصیت عمر بس است.


پایان بخش دوم / ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد