حقیقت نامه

حقیقت و گل سرخ هر دو خار دارند (ضرب المثل اسپانیائی)

حقیقت نامه

حقیقت و گل سرخ هر دو خار دارند (ضرب المثل اسپانیائی)

امامت یا خلافت مسئله این است

هوالحکیم


بعد از انتشار مقاله ی روزنامه بهار راجع به ولایت و خلافت،مطالب متنوعی در رد یا تایید مطالب این مقاله در فضای علمی کشور منتشر شد. لازم دیدم حقیر نیز مطلب خود را در این مورد در وبلاگم درج کنم.

دو نظریه در بین مسلمانان وجود دارد،یکی نظریه خلافت است که مربوط به اهل سنت است؛ این نظریه میگوید: بعد از رسول الله خداوند امر تعیین خلیفه را بر عهده خود امت اسلامی قرار داده و امت را به حال خود واگذاشته یا کمی روشن بینانه تر باید بگوییم که طبق این نظریه خداوند برای بعد از رسول الله هیچ برنامه ای در زمینه ی حکومت و خلافت ندارد و امت را رها کرده است که در گرداب متحیری و سرگردانی باقی بماند.در این نظریه تعیین خلافت بر عهده مردم است و مردم باید خلیفه خود را تعیین کنند،همچنین طبق این نظریه مشروعیت توسط مردم و با انتخاب و نظر و رای آنان صادر میشود.

نظریه دوم نظریه امامت است که شیعیان بدان معتقدند؛ این نظریه میگوید که خداوند تا زمان ظهور منجی برای امت اسلامی برنامه دارد و مسلمانان را به حال خود رها نکرده است،شیعیان معتقدند که پیامبر به اذن خداوند علی(ع) را به عنوان جانشین خود در امر حکومت داری و امامت و ولایت تعیین نموده تا مسلمانان پس از وی دچار سرگردانی نشوند.

پیامبر در روز موسوم به غدیر ، علی(ع) را به عنوان جانشین،وصی خود و مولای امت اسلامی معرفی کردند و فرمودند: من کنت مولاه فهذا علی مولاه ؛ خب سوالی پیش می آید که پیامبر چه نقشی داشته که علی از این پس باید به عنوان جانشین وی نقش اش را اجرا کند؟


پیامبر علاوه بر الگو و اسوه ی دینی و اخلاقی،رهبری سیاسی را نیز بر عهده داشته اند.دین اسلام و پیامبر اسلام برای پند و اندرز وچهار تا نکته ی اخلاقی که نازل نشده اند!! پیامبر اسلام هم مقامش مانند پاپ مسیحی نیست که از گوشه ی کلیسا یا مسجد هر از چندی نکته ی اخلاقی را گوشزد کند و یا اینکه بگوید نماز را اینطور بخوانید یا آنطور وضو بگیرید!!!

الگوی دینی قسمتی از نبوت و امامت است همانطور که رهبری سیاسی نیز بخشی از نبوت و امامت است.

از جمله اشکالاتی که بر عقیده اهل سنت وارد است این است که اگر طبق گفته ی خودشان بپذیریم که تعیین خلیفه باید از طریق انتخاب مردم و با اجماع آنان یا صحابه صورت بگیرد،پس چرا خلیفه دوم و سوم آنطور که باید تعیین نشدند؟ چرا ابوبکر ، خلیفه ی دوم را رسما خودش تعیین کرد؟!!! چرا در شورای شش نفره برخی حق و سهمیه بیشتری نسبت به بقیه اعضاء داشتند؟؟؟


لفظ امیرالمومین که لقب امام اول شیعیان است،نشان دهنده این است که ایشان امیر و حاکم منصوب شده بودند که مشروعیت الهی نیز داشتند. امیر مومنان ؛ حاکم مومنان......


سوال از نویسنده ی مقاله ی روزنامه ی بهار و مدافعان این نظریه(از جمله وبلاگ طلبه ی امروزی) این است:

علت تحصن علی(ع) و طلحه و فاطمه(س) در بعد از خلیفه شدن ابوبکر چه بود؟؟؟ چرا علی(ع) مایل به بیعت نبودند؟؟؟ آیا بر سر چیزی اصرار داشت که حق اش نبود و به دست نیاورده بود؟ اگر تعیین خلیفه حق مردم است پس علت تحصن و عدم بیعت امام معصوم چه بود؟ حقیر به شخصه جوابی برایش ندارم مگر اینکه بگوییم خلافت توسط خلفای راشدین(!) غصب شده بود.


حکومت و خلافت یعنی دخالت و تصرف در امور عموم مردم،اینکار نیاز به مشروعیت دارد؟ حال سوال اینجاست که آیا مردم با رای خود مشروعیت میدهند یا خداوند مشروعیت میدهد؟؟؟

طبق آیه ی صریح قرآن ولایت در درجه اول از آن خداست و پیامبرش و امیرالمومنین علی(ع)،اگر طبق گفته ی برخی بپذیریم که ولی و امام الگوی دینی ست نه پیشوای سیاسی،پس باید بگوییم که خداوند و رسول اش و امامان نباید در سیاست دخالت کنند.پس خداوند حق حاکمیت بر هستی و مردم را ندارد و تنها الگوی دینی ست!!! این یعنی همان نظریه جدایی دین از سیاست...


جدایی دین از سیاست در غرب سبب بروز نظریه دموکراسی شده است،دموکراسی میگوید که حاکم توسط مردم مشروعیت داده میشود و کسی که پشتیبانی مردم را نداشته باشد،هر چند شایسته ترین فرد باشد ولی نباید حکومت را در دست گیرد.


یا حرف موسوی خوئینی ها در سال 88 افتادم که میگفت: اگر پیامبر هم در انتخابات شرکت کند و رای نداشته باشد ما پشت سرش نمی ایستیم.


خلافت با ولایت متفاوت است،امام خلافت جزئی از بدنه ولایت است. امام میتواند حاکم باشد و شایسته تر است که بگوییم بهترین شخص برای اداره حکومت و رهبری و پیشوایی سیاسی امام است.


حقیر در مورد مباحث حکومت دینی و دموکراسی قبلا دو مقاله منتشر کرده ام :


دموکراسی در تلقی اسلام – حکومت دینی به زبانی ساده


حکومت مهدوی نیز خود گواهی بر صداقت نظریه ی امامت است.چرا که مهدی(عج) هم امام است و هم خلیفه مشروع الهی که رهبری سیاسی را بر عهده دارد. ایشان با رای و شورا و دموکراسی حکومت مهدوی را تشکیل نمیدهند بلکه ایشان با مشروعیت الهی شان اینکار را میکنند.

پس در نتیجه با مغالطه بین الفاظ و معانی شان نمیتوان این باور را بسط داد که خلافت امری ست جدا از امامت و ولایت.

امام هم الگوی دینی ست هم پیشوای سیاسی.....


والسلام/


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد